دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۱۷ ق.ظ

خاطره ای کوتاه از شهید روح الله قربانی



روز قبل شهادتش  بود و یک روز مونده بود که برگرده تهران.

بچه ها باهاش شوخی میکردن و میگفتن روح الله

تو که میخواستی شهید بشی پس چی شد...!

با یه لبخند قشنگی گفت: رفیق من اگر خدا بخواد که شهید بشم، همین جلوی قرارگاه هم میتونه منو شهید کنه..!!

فردای آنروز دقیقا رو همون نقطه که گفته بود، موقع خداحافظی از بچه ها، با شهید قدیر سرلک در اثر 

انفجار به سوی معشوق پرکشیدند...



بر گرفته شده از modafeon69.blog.ir

روز قبل شهادتش  بود و یک روز مونده بود که برگرده تهران.

بچه ها باهاش شوخی میکردن و میگفتن روح الله

تو که میخواستی شهید بشی پس چی شد...!

با یه لبخند قشنگی گفت: رفیق من اگر خدا بخواد که شهید بشم، همین جلوی قرارگاه هم میتونه منو شهید کنه..!!

فردای آنروز دقیقا رو همون نقطه که گفته بود، موقع خداحافظی از بچه ها، با شهید قدیر سرلک در اثر 

انفجار به سوی معشوق پرکشیدند...



بر گرفته شده از modafeon69.blog.ir


روز قبل شهادتش  بود و یک روز مونده بود که برگرده تهران.

بچه ها باهاش شوخی میکردن و میگفتن روح الله

تو که میخواستی شهید بشی پس چی شد...!

با یه لبخند قشنگی گفت: رفیق من اگر خدا بخواد که شهید بشم، همین جلوی قرارگاه هم میتونه منو شهید کنه..!!

فردای آنروز دقیقا رو همون نقطه که گفته بود، موقع خداحافظی از بچه ها، با شهید قدیر سرلک در اثر 

انفجار به سوی معشوق پرکشیدند...

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی