شنبه, ۳ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۲ ب.ظ

۴۰ مطلب توسط «خبرنگار گمنام» ثبت شده است

خاطره ای کوتاه از شهید روح الله قربانی



روز قبل شهادتش  بود و یک روز مونده بود که برگرده تهران.

بچه ها باهاش شوخی میکردن و میگفتن روح الله

تو که میخواستی شهید بشی پس چی شد...!

با یه لبخند قشنگی گفت: رفیق من اگر خدا بخواد که شهید بشم، همین جلوی قرارگاه هم میتونه منو شهید کنه..!!

فردای آنروز دقیقا رو همون نقطه که گفته بود، موقع خداحافظی از بچه ها، با شهید قدیر سرلک در اثر 

انفجار به سوی معشوق پرکشیدند...



بر گرفته شده از modafeon69.blog.ir

روز قبل شهادتش  بود و یک روز مونده بود که برگرده تهران.

بچه ها باهاش شوخی میکردن و میگفتن روح الله

تو که میخواستی شهید بشی پس چی شد...!

با یه لبخند قشنگی گفت: رفیق من اگر خدا بخواد که شهید بشم، همین جلوی قرارگاه هم میتونه منو شهید کنه..!!

فردای آنروز دقیقا رو همون نقطه که گفته بود، موقع خداحافظی از بچه ها، با شهید قدیر سرلک در اثر 

انفجار به سوی معشوق پرکشیدند...



بر گرفته شده از modafeon69.blog.ir


روز قبل شهادتش  بود و یک روز مونده بود که برگرده تهران.

بچه ها باهاش شوخی میکردن و میگفتن روح الله

تو که میخواستی شهید بشی پس چی شد...!

با یه لبخند قشنگی گفت: رفیق من اگر خدا بخواد که شهید بشم، همین جلوی قرارگاه هم میتونه منو شهید کنه..!!

فردای آنروز دقیقا رو همون نقطه که گفته بود، موقع خداحافظی از بچه ها، با شهید قدیر سرلک در اثر 

انفجار به سوی معشوق پرکشیدند...

کتاب پسرک فلافل فروش+داستانی از کتاب

«پسرک فلافل‌فروش» زندگینامه و خاطرات طلبه‌ی جانباز و شهید مدافع حرم، محمدهادی ذوالفقاری است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم ‌ هادی گردآوری شده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

شخصیت‌ هادی برای من بسیار جذاب بود. رفاقت با او کسی را خسته نمی‌کرد.

در ایامی که با هم در مسجد موسی ابن جعفر (ع) فعالیت داشتیم، بهترین روزهای زندگی ما رقم خورد.

یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد‌ هادی گفت: بچه‌ها حالش رو دارید بریم زیارت؟

گفتیم: کجا؟! وسیله نداریم.

هادی گفت: من می‌رم ماشین بابام رو می‌یارم. بعد با هم بریم زیارت شاه‌عبدالعظیم (ع).

گفتیم: باشه، ما هستیم.

هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد. بعضی از بچه‌ها که‌ هادی را نمی‌شناختند، فکر می‌کردند یک ماشین مدل بالا و...

چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد.

فکر کنم تنها جای سالم این ماشین موتورش بود که کار می‌کرد و ماشین راه می‌رفت.

نه بدنه داشت، نه صندلی درست و حسابی و... از همه بدتر اینکه برق نداشت. یعنی لامپ‌های ماشین کار نمی‌کرد!

رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند. هر کسی ماشین را می‌دید می‌گفت: اینکه تا سر چهارراه هم نمی‌تونه بره، چه برسه به شهر ری.

اما با آن شرایط حرکت کردیم. بچه‌ها چند چراغ‌قوه آورده بودند. ما در طی مسیر از نور چراغ‌قوه استفاده می‌کردیم.

وقتی هم می‌خواستیم راهنما بزنیم، چراغ‌قوه را بیرون می‌گرفتیم و به سمت عقب راهنما می‌زدیم.

خلاصه اینکه آن شب خیلی خندیدیم.

زیارت عجیبی شد و این خاطره برای مدت‌ها نقل محافل شده بود.

بعضی بچه‌ها شوخی می‌کردند و می‌گفتند: می‌خواهیم برای شب عروسی، ماشین‌ هادی را بگیریم و...

چند روز بعد هم پدر‌ هادی آن پیکان استیشن را که برای کار استفاده می‌کرد فروخت و یک وانت خرید.

کتاب سلام بر ابراهیم+داستانی از کتاب

پلاستیک به جای ساک ورزشی: حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم ، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن،شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری.

ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد. انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت.
ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت.هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می ائیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و... ، تو با این هیکل روی فرم این چه لباس هایی است که می پوشی؟ ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیه می کرد:اگر ورزش رو برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگری باشین ضرر خواهید کرد.

البته ابراهیم در جاهای مناسبی از توانمندی بدنی اش استفاده می کرد .مثلاً ابراهیم را دیده بودند در یک روز بارانی که آب در قسمتی از خیابان جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آن معبر رد شوند ، ابراهیم آنها را به کول می گرفت و از اون مسیر رد می کرد.

گزارش تصویری جلسه توجیهی کلاس های تقویتی و آزمون های تحصیلی(ویژه مادران)

واحد آموزشی

در این مراسم،جدول برنامه های آموزشی مجمع،توزیع شد که شما عزیزان میتوانید آن را در "ادامه مطلب" دانلود کنید.


برای مشاهده مابقی تصاویر به "ادامه مطلب" رجوع کنید.